زمانه

زمانه

 

زمانه ، زمانه بدی است. البته شاید برای من. و باز جمعه ای دلگیر

در زیر آسمانی پوشیده شده از ابرهای بی پناه و سیاه.

بعضی مواقع سنگینی دردها بر قلبم ، باعث ایجاد بغض سنگینی بر روی رگ های گردنم میشه. 

نیست ، نیست کسی که بتوان با او برای ساعتی حرف زد و از دردها گفت. برخی مواقع چون کسی نیست ، مجبورم با لپ تاپ، میز و یا ... و یا خودم حرف بزنم. البته نه با زبان که با دل.

به نظرم آدم ها دو بار می میرند ، یه بار زمانی که مزه شیرین یا تلخ مرگ - نمی دانم چون هنوز آن را درک نکرده ام - را می چشند و یه بار هم زمانی که به فراموشی سپرده می شوند.

فراموشی واژه ای است که می توان آن را به سادگی ترجمانی از جنس کلمات نمود ولی از جنس ادراک خیلی سخت است فهم آن . این وبلاگ هم شده همزبان من در ساعاتی پر درد. 

همزبانی که فقط می شنود و قادر نیست تسکینی باشد بر انبوه دردهای بی درمان این قلب شاید زودرنج.

خیلی زود در این زمانه می توان از ذهن ها رفت ، زودتر از آنکه فکرش را بکنی . 

اما باز هم خدایی هست ... دوست دارمت ای صمیمی ترین همراه ، ای خالق بی همتا.

رها باش ، رها باش ، از این فتنه رها باش

قفس تنگ و نفس تنگ ، هوا باش ، هوا باش



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 22 اسفند 1393برچسب:, ] [ 14:46 ] [ عماد کیان ]
[ ]