خسته ام از خنده اجباری

 

گاهی اتفاقاتی تلخ در ذهن، نقش داس را بازی می کنند 

درو کردن خاطرات شیرین کار آنهاست . 

و تو مجبوری که به آدم های بی خیال اطرافت که همه شان

در فکر گذران زندگی عقب افتاده خویش هستند ،

لبخندی تحویل دهی . لبخندی که برای آنها شیرین است

و مزه تلخش وجود خودت را از هم می درد . 

خسته نیستم از درد ها و غم ها

خسته نیستم از سنگینی بار آنها بر قلبم

خسته نیستم از قلع و قمع خاطرات شیرین

خسته نیستم از ...

خسته ام از نگاه ها ...

آه ، امان از دست نگاه های متفاوت آدم ها 

سکوت سرخ شقایقها را در این ویرانی تو می دانی

غم پنهان نگاه ما را در این حیرانی تو می خوانی

[ یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 1:26 ] [ عماد کیان ]
[ ]

در خور آتش

 

شنیدم که وقتی سحرگاه عید

ز گرمابه آمد برون با یزید

یکی طشت خاکسترش بی‌خبر

فرو ریختند از سرایی به سر

همی گفت شولیده دستار و موی

کف دست شکرانه مالان به روی

که ای نفس من در خور آتشم

به خاکستری روی درهم کشم؟

[ شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 23:39 ] [ عماد کیان ]
[ ]

صدایم کن

 

 ای کاش از این همه تیرگی رهایم می کردی .

نور مهتاب را دوست دارم اما نمی دانم چرا امشب

مهتابت به وسعت آن همه ابرها در آسمان

بر دلم سایه انداخته است. ای دوستدار بندگان تنها

ای دوستدار بندگان خسته

شبی از عمق تاریکی شب صدایم کن.

اگر هم در حد بندگانی نیستم که آنها را صدا می کنی

از این تیرگی ها رهایم کن . هر چند صدایت را دوست دارم .

صدایم کن تا امان یابد عابری خسته در شب باران

صدایم کن تا ببالم من در سحرگاهان با سپیداران

از آن سوی خورشید، از آن سمت دریا صدایم کن

تو لبخند صبحی پس از شام یلدا، از این تیرگیها رهایم کن

 

[ جمعه 26 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 3:22 ] [ عماد کیان ]
[ ]

ساحل آرامم آرزوست.

 

بهار است ، شبی از شب های ماه زیبای اردیبهشت ، اما 

اما دل من بهاری نیست ، دلم هوایی زمستانی دارد. 

دردها و غم ها ناجوانمردانه هجوم می آورند و 

دل من را تنها گیر آورده اند . خدایا ، ای بهترین مهربان

در این نیمه شب سرد بهاری چه کسی جز تو غمخوارم خواهد بود؟

چه کسی ؟ چه کسی دردهایم را تسکین خواهد داد ؟

در این سکوت مطلق نیمه شب و در این وسعت نامهربانی خیال

نمی خواهی دستی بر دلم بکشی و 

و هر آنچه دردها همچون موج هایی سهمگین برایم به ارمغان آورده اند را

بسان ساحلی آرام از آنان بگیری ؟

دلم بس گرفته است و قلبم جز درد چیزی احساس نمی کند . خدایا ،

تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری

شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن 

[ جمعه 26 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 3:10 ] [ عماد کیان ]
[ ]

اگر می توانی مرا ببخش

 

خدایا مرا ببخش

به خاطر تمام لحظه هایی که تو با من بودی و من فکر می کردم تنها هستم

به خاطر تمام ثانیه هایی که منتظرم می ماندی و من نمی آمدم

به خاطر تمام روزهایی که تو برای من بهترین ها را خواستی و 

من برای رسیدن به بدترین ها ناامیدت کردم

به خاطر تمام درهایی که کوبیدم و هیچ کدام در خانه تو نبود

و به خاطر تمام لحظه هایی که ماهی قلب من خلاف مسیر جریان تو حرکت می کرد

و پرنده روح من پرواز نمی کرد و در آسمان رسیدن به تو گم نمی شد . 

مرا ببخش ، به خاطر تمام گله هایم مرا ببخش . 

[ جمعه 26 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 3:2 ] [ عماد کیان ]
[ ]

شب های بی انتها

[ سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 15:18 ] [ عماد کیان ]
[ ]

خدایا ...

 

خدایا ، نمی خواهم دعا کنم که مرا

از دشواری ها و خطرات زندگی مصون داری

بلکه دعا می کنم تا در رویارویی با آنها

بسی بی باک و شجاع باشم .

خدای مهربانم

مگذار که از تو بخواهم درد مرا تسکین دهی

بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخش.

[ دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 9:42 ] [ عماد کیان ]
[ ]

خدایی که در این نزدیکی است

 

خدا در دستی است که به یاری می گیری

خدا در قلبی است که شاد می کنی

خدا در لبخندی است که به لب می نشانی

خدا در عطر خوش نانی است که به دیگری می دهی

خدا در جشن و سروری است که برای دیگران به پا می کنی

و خدا آنجایی است که عهدی می بندی و به آن عمل می کنی

می بینی

خدا در همین نزدیکی هاست

نزدیک نزدیک نزدیک 

و من از اعماق دل می گویم : 

خدا در زمانی است که صرف محبت و صمیمیت و مهربانی برای هم نوع خودت می کنی.

یادمان باشد : 

آسمان فرصت خوبی است اگر پر بکشیم . . . 

[ جمعه 19 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 23:1 ] [ عماد کیان ]
[ ]

مداد رنگی ها

 

مداد رنگی ها همه مشغول بودند به جز مداد سفید

هیچ کس به او کار نمی داد 

همه می گفتند تو به هیچ دردی نمی خوری

یک شب که مداد رنگی ها تو سیاهی شب گم شده بودند ،

مداد سفید تا صبح ماه کشید ، مهتاب کشید

و آن قدر ستاره کشید که کوچک و کوچکتر شد

صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد...

به یاد هم باشیم ، شاید فردا ما هم نباشیم . شاید ...

[ سه شنبه 16 ارديبهشت 1393برچسب:مداد سفید, ] [ 14:44 ] [ عماد کیان ]
[ ]

پر پروانه گر شکست ...

 

نمیدونم این شعر از کیه . ولی هر چی هست 

منو یاد لحظه ای انداخت که انسان ها بی خیال از همه چیز 

گاهی پر پروانه را می شکنند .

اما یادمان باشد پروانه های کمی هستند که می توانند در افق خیال خیس باران

خود را از نوع بسازند و در جو صمیمی و نمناک باران پر زنند .

حکایت چیده شدن گل دیگر نگفتنی است.

اگر گلبرگ هایش پرپر شد ...

 

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ، 

وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم زغفلت ، من و مایی نکنیم

یادمان باشد سر سجاده عشق 

جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

[ دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 21:40 ] [ عماد کیان ]
[ ]

رمز موفقیت

 

مایکل شوماخر چندین سال متوالی در مسابقات رالی در دنیا اول شد . 

وقتی رمز موفقیتش را پرسیدند در جواب گفت : 

تنها رمز موفقیت من این است که زمانی که دیگران ترمز می گیرند ، من گاز می دهم ...

 

STUDY while others are sleeping
(مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند)

DECIDE while others are delaying
(تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند) 

PREPARE while others are daydreaming 
(خود را آماده کن وقتی که دیگران درخیال پردازیند)

BEGIN while others are procrastinating 
(شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند)

WORK while others are wishing 
(کار کن وقتی که دیگران در حال آرزو کردنند)

SAVE while others are wasting 
(صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردنند)

LISTEN while others are talking 
(گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردنند)

SMILE while others are frowning 
(لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگینند)

PERSIST while others are quitting
(پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها کردنند)

[ دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:موفقیت شوماخر, ] [ 13:39 ] [ عماد کیان ]
[ ]

گمشده تنها

در هنگامه گمشدگی در خاطرات، به یاد این شعر افتادم : 

می روم چون سایه ای تنها نمی دانم کجا

خویش را گم کرده ام اما نمی دانم کجا

آن قدر رفتم که حتی سایه ام از پا نشست

مانده است بر جا رد پایم نمی دانم تا کجا

 

دنیای فراموشی را آن گاه حس کردم که هنگام غروب خورشید زمین را فراموش کرد

و آن گاه زمین را ظلمت مطلق فرا گرفت 

اما به یاد ماه افتادم که در آن هنگامه ظلمت، زمین را تنها نگذاشت

شاید ردپاهایم بر روی ساحل در حال پاک شدن است 

ولی ماسه ها هیچ گاه من را فراموش نخواهند کرد . 

هر چند دنیا و قواعد آن ، آنها را مجبور به فراموشی کند.

[ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 19:29 ] [ عماد کیان ]
[ ]

برگ بر باد رفته

 

یادها رفتند و ما هم می رویم از یادها

کی بماند برگ کاهی در میان بادها

[ دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 1:2 ] [ عماد کیان ]
[ ]

بادبان های منتظر

 

 

در میان امواج سهمگین حرف ها ، نگاه ها و بی کسی ها

مرا یارای پارو زدن نیست 

خسته ام از این دریای بی سر و ته

چشمانم به دور دست ها خیره شده است و غم 

هر آنچه داشتم را نشانه گرفته است

ای کاش خدا بادی بر بادبان هایم بنوازد

تا شاید از این اقیانوس غم رهایی یابم و به ساحل امنی رسم

قبل از آن که چشمانم طلوع لحظه های ناامیدی را باور کنند.

[ جمعه 5 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 1:19 ] [ عماد کیان ]
[ ]

یادش بخیر

چه آسان می توان از یادها رفت ...

چه آسان باران همه خاطرات را از دل ها پاک خواهد نمود .

و چه آسان در دنیای خیس آدم ها گم خواهم شد .

تمام آنچه بودیم و تلاش کردیم که باشیم تبدیل شد به یادش بخیر

آن گاه که در یادها گم خواهم شد خدایا تو با موج های زیبایت هوای قایقم را داشته باش

خدای تمامی خوبی ها ، تو مرا از یادت مبر

 

[ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 6:45 ] [ عماد کیان ]
[ ]

درهای بسته

 درهای بسته شاید امروز نشان از فراموشی یاد و خاطره کسانی باشد که روزی در مسیر نگاه ها ، صمیمیت را به دیگران هدیه نمودند . با شادی شاگرادنشان شاد بودند و با ناراحتی آنها افسرده و غمگین و سر به مهر .

چه زیباست که امروز کم کم از خاطره ها می روند و همه صمیمیت را از ایشان دریغ می نمایند.

 صمیمیت از دست رفته ... رو به فراموشی مطلق ...

[ چهار شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 23:54 ] [ عماد کیان ]
[ ]