و باز هم تنهایی ...

و باز هم تنهایی ...

 

تنهایی شاید آن لحظه ای بود که دیگر رفت و آمد خاطرات در اطراف ذهن پریشانمان پایان گرفت

یا شاید لحظه افتادن برگ از درخت تفسیرش کردیم . اما مهم نیست که در اصل چه بود و ما چه تفسیرش کردیم

مهم این است که برگ های بر جامانده بر ساقه ها و شاخه ها 

له شدن برگ افتاده را بر زیر پاهای رهگذران فراموش کردند و حاضر نشدند لحظه ای و فقط لحظه ای عمخوارش باشند

یا شاید تنهایی لحظه ای بود که چشم هاشان را بستند ، نمی دانم 

دیر زمانی است که تنهایی، نیلوفرانه در روح و روانم می پیچد و ناجوانمردانه زیر نگاه ها خسته ام می کند

انرژی همیشگی ام را تنهایی در حال گرفتن است و من هنوز از روی چه خصلتی در من 

نیم نگاهم به درخت و برگ های برجامانده است . 

روزی بر آمدم و روزی دیگر رفتم و چشمانم تلاش کردند در هر دو روز به لبانم لبخند هدیه کنند

آه ، امان از تنهایی و دردی که بر روح برگ تنها تزریق می کند . امان از ...

زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما تنهایی است

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:, ] [ 22:48 ] [ عماد کیان ]
[ ]