دردمند
باز عصر جمعه و دل گرفتگی همیشه این دل ناماندگار بی درمان . روزگار بعضی وقت ها دوست داره با همه وجود ، سر دل تنهای من خراب بشه . باشه مهم نیست خراب بشو . من کوهی از درد و دلواپسی و غمم . کوه هیچ وقت خم به ابرو نمیاره . روزگار هر کاری میخوای بکن من را با تو کاری نیست . تنها کاری که می کنی اینه که دلمو سنگین می کنی و قلبمو پر درد . کار دیگه ای هم بلدی ؟ من هیچ گله ای ازت ندارم . فعلا زورت به من رسیده . تنها کاری که بلدی همینه . میگردی دنبال آدم های تنها . تا تنها شدند ... فقط یه چیزی بهت بگم و اونم این که اگه خیلی اذیتم کنی ، تنهات میذارم و میرم . اینو یادت باشه . بعد باید بری بگردی دنبال یه آدم تنهای دیگه . پس کمتر اذیتم کن .
نظرات شما عزیزان: